پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۱۱

مانند مداد باشیم

3 اردیبهشت1390 متن زیر رو در مورد اینکه ما باید مثل مداد باشیم رو از طریق ایمیل دریافت کردم: پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید . اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام . بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی . صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند . اسم این دست خداست . او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد . صفت دوم : گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود . پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود

راه های انسان از دیدگاه کنفوسیوس

20 فروردین 1390 کنفوسيوس معتقد است، انسان سه راه دارد: راه اول از انديشه مي‌گذرد، اين والاترين راه است. راه دوم از تقليد مي‌گذرد، اين آسان‌ترين راه است. و راه سوم از تجربه مي‌گذرد اين تلخ‌ترين راه است.

کاش در پهنه ی این فتنه که نامش عمر است

20 فروردین 1390 یکی از همکاران دانشگاهی در پاسخ به فیلتر شدن گذر عمر شعری از ارفع کرمانی را برای ام فرستاده که خواندنی است: کاش در رهگذر آینه ها سنگ نبود و رگ عاطفه ها بستر نیرنگ نبود کاش بین دل ما و تو نفس گم میشد پای این فاصله سائیده به فرسنگ نبود کاش آویز ترازوی عدالت روزی پاره می گشت و به میخ ستم آونگ نبود کاش در حنجره ها جرات فریادی بود حلق فریاد گر داد چنین تنگ نبود کاش در ذائقه ذهن شماتتکاران زخم تهمت به گلوگاه شرف ننگ نبود کاش در پهنه ی این فتنه که نامش عمر است گذر عمر!! دست کم دور و بر عشق دگر رنگ نبود کاش در لحظه اشراق و چراغانی دل سینه یعنی افق عشق پر از زنگ نبود کاش این بغض ترک خورده من یعنی اشک در سراشیب رهایی قدمش لنگ نبود کاش اندازه یک دست کشیدن ارفع شانه زخمی ما سنگر هر سنگ نبود

اصول زندگی زرتشت

20 فروردین 1390 از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا كردی؟ فرمود چهار اصل: 1. دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد، پس آرام شدم. 2. دانستم كه خدا مرا می بیند، پس حیا كردم . 3. دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد، پس تلاش كردم. 4. دانستم كه پایان كارم مرگ است ،پس مهیا شدم.

خواهم نوشت

15 فروردین 1390 دهه 90 خورشیدی را آغاز کرده ایم و امیدوارم اولین سال آن برای همه سالی توام با موفقیت و سلامتی باشد. از آخرین مطلبی که در وبلاگ نوشته ام نزدیک دو ماه می گذرد و در این مدت در مورد ادامه دادن یا ندادن (به عبارتی وقت صرف کردن و یا نکردن نوشتن برای) وبلاگ مردد بودم. امروز بالاخره تصمیم گرفتم کرکره وبلاگ را مجدد بالا بکشم و بنویسم. در این مدت خصوصا در روزهای اول فیلتر شدن، پیام های زیادی، بعضاً از دوستان و دانشجویان نادیده، که جویای احوال من شده بودند، به دستم رسید. بعضی از آن ها نگران بودند و فکر می کردند اتفاقی برای من افتاده است! غافل از اینکه وبلاگ گذر عمر منحصراً فیلتر نشده است بلکه کلیه وبلاگ هایی که از سرورهای خارجی مانند بلاگر استفاده می کنند، به صورت فله ای فیلتر شده است. ان شا الله در فرصت مناسب به طور مفصل در مورد فیلترینگ، خصوصاً این نوع بدیع اش!!، خواهم نوشت و بعضی از نظرات دریافتی را نیز منعکس خواهم کرد. یکی از دلایل عدم رغبت به نوشتن در این مدت، آمار بازدید کنندگان وبلاگ بود که به شدت افت کرد و آن تعداد معدود بازدید کننده نیز، گروه هدف مطالب این وبلاگ (که دا