مهاجران از وطن، عید و نسل سومی ها

سه شنبه 20 اسفند 1387

ایام عید نزدیک است. این شعر رایکی از دوستان از طریق ایمیل برایم فرستاده. از هادی خرسندی است و زبان حال بسیاری از مهاجران ایرانی:

صبح روز عید
آن پدر که مانده بی وطن در حصار غربتی بعید،
طفل خود گرفته در بغل صبح روز عید بوسدش به عشق،
گویدش به مهر؛ با غرور جاودانه اش: طفل من! جان من! سرزمین ما؛ مانده از گذشته یادگار، میهن تو افتخار توست! افتخار ماست آن دیار!
طفل هاج و واج، می زند به زانوی پدر:«واتس افتخار؟»
گویدش پدر: سربلندی است آرمان من؛ آرمان تو؛ آرمان ما، اعتلای نام میهن است، با تلاش و کوشش مدام!
طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:«وات دو یو مین اعتلای نام؟»
گویدش پدر: بایدت تلاش، تا که نام سرزمین خود؛ جاودان کنی! پرچمش؛ خار چشم دشمنان کنی! با تلاش من، با تلاش تو، با تلاش ما: می شود وطن پر زنیکی و خالی از بدی
طفل هاج و واج، می زند به زانوی پدر:«کن یو اسپیک اینگلیش ددی؟»

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرح بلوکی تصادفی شده

کاربرد میانگین هارمونیک یا همساز

کوزه هر چه خالی تر پر هیاهوتر!