تازه فهمیدم خدایم این خداست

دوشنبه 30 شهریور 1388

ماه رمضان تمام شد. یکی از خصوصیات ماه رمضان حس نزدیکی به خداست. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه روزه بگیریم و چه روزه نگیریم بیشتر به فکر خدا هستیم. به هر صورت ماه روزه تمام شد ولی امیدوارم این حس نزدیکی به خدا تمام نشود.

اما چه خدایی! در کلام بعضی از نویسندگان و خطبا سحری عجیب نهفته است. بی اختیار انسان از خواندن و گوش کردن به آن ها لذت می برد. برای من نوشته های افرادی مثل دکتر مهاجرانی و بهنود از این دست است و از شعرا، مرحوم قیصر امین پور. به همین دلیل شعر خانه ی خدا را از آن مرحوم در زیر می آورم. طولانی ولی لذت بخش است. برای شادی روحش هم دعا کنیم:


پيش از اينها فكر مي كردم خدا + خانه اي دارد ميان ابرها
مثل قصر پادشاه قصّه ها + خشتي از الماس و خشتي از طلا
پايه هاي بُرجش از عاج و بلور + بر سر تختي نشسته با غرور
ماه، برق كوچكي از تاج او + هر ستاره پولكي از تاج او
اطلس پيراهن او آسمان + نقش روي دامن او كهكشان
رعد و برق شب صداي خنده¬اش + سيل و طوفان نعرۀ توفنده اش
دكمۀ پيراهن او آفتاب + برق تيغ و خنجر او ماهتاب
هيچكس از جاي او آگاه نيست + هيچكس را در حضورش راه نيست

پيش از اينها خاطرم دلگير بود + از خدا در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين + خانه اش در آسمان دور از زمين
بود اما در ميان ما نبود + مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت + مهرباني هيچ معنايي نداشت
هر چه مي پرسيدم از خود از خدا + از زمين، از آسمان، از ابرها
زود مي گفتند اين كار خداست + پرس و جو از كار او كاري خطاست
آب اگر خوردي، عذابش آتش است + هر چه مي پرسي، جوابش آتش است
تا ببندي چشم، كورت مي كند + تا شدي نزديك، دورت مي كند
كج گشودي دست، سنگت مي كند + كج نهادي پاي، لنگت مي كند
تا خطا كردي عذابت مي كند + در ميان آتش آبت مي كند
با همين قصّه دلم مشغول بود + خواب هايم پر زديو و غول بود
نيت من در نماز و در دعا + ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي كردم همه از ترس بود + مثل از بَركردن يك درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه + مثل تنبيه مدير مدرسه
مثل صرف فعل ماضي سخت بود + مثل تكليف رياضي سخت بود

تا كه يكشب دست در دست پدر + راه افتادم به قصد يك سفر
در ميان راه در يك روستا + خانه اي ديديم خوب و آشنا
زود پرسيدم پدر اينجا كجاست + گفت اينجا خانه خوب خداست!
گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند + گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند
با وضويي دست و رويي تازه كرد + با دل خود گفتگويي تازه كرد
گفتمش پس آن خداي خشمگين + خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟
گفت آري خانۀ او بي رياست + فرش هايش از گليم و بورياست
مهربان و ساده و بي كينه است + مثل نوري در دل آيينه است
مي توان با اين خدا پرواز كرد + سفرۀ دل را برايش باز كرد
مي شود دربارۀ گل حرف زد + صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چكّه چكّه مثل باران حرف زد + با دو قطره از هزاران حرف زد
مي توان با او صميمي حرف زد + مثل ياران قديمي حرف زد
مي توان مثل علف ها حرف زد + با زبان بي الفبا حرف زد
مي توان دربارۀ هر چيز گفت + مي¬شود شعري خيال انگيز گفت

تازه فهميدم خدايم اين خداست + اين خداي مهربان و آشناست
دوستي از من به من نزديك تر + از رگ گردن به من نزديك تر......

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرح بلوکی تصادفی شده

کاربرد میانگین هارمونیک یا همساز

کوزه هر چه خالی تر پر هیاهوتر!