چه کسی جای چه کسی نشسته ؟

چهارشنبه 15 مهر 1388

متأسفانه یکی از عیوب ما ایرانی ها سیاه و سفید دیدن افراد و حوادث است. یا انسان خوب خوب است یا بد بد! یکی از جاهایی که می توان نمود این را دید برخورد با افرادی است که در یک برهه از زمان برای کشورمان خدماتی انجام داده اند، یکی هم دکتر مصدق است. داستان زیر نمونه ای از فراست اوست که با همین تیز بینی و البته با کمک افراد دیگری توانست نفت ایران را ملی کند و در برهه ای از زمان سمبلی باشد برای بسیاری از رهبران ملت های منطقه. بگذریم از اینکه ما بر اساس همان خلق ایرانی خودمان، در مقطعی برای ایشان هورا کشیده ایم و یا مرگ یا مصدق گفته ایم! (باور نمی فرمایید؟ سندش همین جا در بیرجند در کاروان سرایی که مغازۀ پدرم انجاست و درسال های دهۀ سی مرکز طرفداران مصدق بوده هنوز روی دیوار است!) و بعد در یک روز (28 مرداد) در ظرف چند ساعت از او روی برگرداندیم و فحشش دادیم! داستان را بخوانید و به ایرانی بودن خودتان افتخار کنید:

می گويند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسيدگی به دعاوی انگليس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی که پيشاپيش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روی صندلی نماينده انگلستان نشست . قبل از شروع جلسه ، يکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اينجا برای نماينده هيات انگليسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي نكرد و روی همان صندلی نشست . جلسه داشت شروع می شد و نماينده هيات انگليس روبروی دکتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خويش بنشيند ، اما پيرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد .

جلسه شروع شد و قاضی رسيدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماينده انگلستان نشسته ايد ، جای شما آن جاست . کم کم ماجرا داشت پيچيده می شد و بيخ پيدا ميكرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت : شما فكر می کنيد نمی دانيم صندلی ما کجاست و صندلی نماينده هيات انگليس کدام است ؟ نه جناب رييس ، خوب می دانيم جايمان کدام است . اما علت اينكه چند دقيقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر اين بود تا دوستان بدانند برجای ديگران نشستن يعنی چه ؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و کم کم يادشان رفته که جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان . سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت . با همين ابتکار و حرکت ، عجيب بود که تا انتهای نشست ، فضای جلسه تحت تاثير مستقيم اين رفتار پيرمرد قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان محکوم شد .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرح بلوکی تصادفی شده

کوزه هر چه خالی تر پر هیاهوتر!

کاربرد میانگین هارمونیک یا همساز