خاطرات استانبول 1: فرودگاه

23 مرداد 1389

کمی مانده به نیمه شب فرودگاه مشهد: در نیمه تاریکی محوطه ی جلوی سالن  فرودگاه، با رایزنی و خواهش از سرباز دم درب، اجازه ورود به محوطه ی جلوی ترمینال خارجی را می یابیم. ساختمان در حال بازسازی است (حداقل در ده سال گذشته هر بار که رفته ایم همین وضعیت وجود داشته). نور نورافکن، کمی از محوطه ی جلوی درب ورودی به ترمینال را روشن کرده. روی صندلی های آهنی می نشنیم، بوی کهنگی،  خاک و بی نظمی ... همه جا را گرفته! فعلا جلو، غوغایی است. از یک طرف عده ی کثیری از زوار ایرانی عازم به کربلا، و سمت دیگر صفی از زوار عرب کویتی. شلوغ  و درهم، برهم! جلو چند سرباز صفر، مانند چوپانانی که رمه ای از گوسفندان را هدایت می کنند، هر از چند گاهی طناب کهنه ای را باز می کنند و عده ای را اذن دخول می دهند. نوجوان عربی که می خواهد به همراه مادرش زودتر برود، به وسیله ای سربازی هول داده می شود و اگر کمی دیر جنبیده بود، سیلی را هم نوش جان کرده بود! این سربازان فعلاً همه کاره هستند و بدون آن ها نمی شود، آب خورد!! وقتی کلیه مسافران عازم کربلا و کویت می روند. نوبت به ما می رسد. پرداخت عوارض (50 هزار تومان! برای هر نفر! و احتمالاً برای خدمات بی نظیری که فقط در فرودگاه های ما به مسافران می دهند) و بعد بازرسی، تحویل بار و چک گذرنامه. افسر گذرنامه خسته است. می گوید از اول شب اینجا است، تا حالا که ساعت از دو گذشته و کلی مسافر را اذن خروج داده. چند دقیقه بعد، یکی از همکارانش هم به کمک اش می آید. هر دو خواب آلود! هیچ چیز به یک فرودگاه بین المللی شبیه نیست به جز نام اش و چند سالن کوچک و بزرگ و با چند صندلی و چند سرباز صفر و افسر خسته! همین! خیلی راحت می شود فرودگاه بین المللی ساخت!! وقتی همه ی مسافران بازبینی گذرنامه می شوند، هنوز خبری از نیروهای سپاه برای بازرسی قبل از پرواز نیست، آن ها هم خسته اند. بالاخره نماینده ی شرکت ترکیش ایرویز می آید و درب اتاقی را می زند (خوابگاه) و نیروها را از خواب بیدار می کند. بازرسی بدنی، انتظار در سالن بعدی و بعد سوار شدن. در صف، همان افسر گذرنامه می آید و با مسافران قبل از ما که چند جوان هستند صحبت می کند: می روید هم ... و هم تجارت. پاسخ می شنود: موقع آمدن اینجا باشی که ما را اذیت نکنند!! کمی از سه گذشته از پلکان هواپیمای ترکیه بالا می رویم . سرمهماندار که خانمی خوشرو است با لبخند و سلام به ما خوش آمد می گوید ....

 

سه ساعت بعد، نزدیک ساعت 6 صبح به وقت محلی فرودگاه استانبول: هواپیما از روی دریای مرمره  ارتفاعش را کم کرد و روی باند فرودگاه آتاتورک  استانبول نشست. بلافاصله با دو دستگاه اتوبوس به سالن فرودگاه منتقل شدیم. دریایی از مسافر!! همه چیز برق می زند. سه ورودی برای بازبینی گذرنامه ها: مسافران اهل ترکیه، آن هایی که باید ویزا بگیرند، و آن هایی که نیازی به ویزان ندارند و فقط باید مهر ورود روی گذرنامه ها زده شود. الحمد الله ترکیه یکی از معدود کشورهای جهان (اگر اشتباه نکنم  14 کشوری) است که به ایرانی ها بدون گرفتن ویزا، اجازه ورود می دهد. جای شکرش باقی است!! جلوی هر ورودی هم برای ایجاد نظم، با میله امکان صف بستن را فراهم کرده اند. بیش از 30 گیت وجود داشت و به سرعت به بیش از هزار مسافری که همزمان با ما رسیده بودند اجازۀ ورود دادند. محوطه ی فرودگاه نیز همانند همه ی فرودگاه بین المللی بود. بزرگ، زیبا و با تمامی امکاناتی که یک فرودگاه بین المللی باید داشته باشد، از صرافی، تا کرایه ماشین و رزور هتل. استانبول دومین شهر ترکیه بعد از آنکارا است. 

 

هر چند آمده ایم تعطیلات تا نفسی تازه کنیم، اما مقایسه ی فرودگاه خودمان با اینجا، و برخورد با مسافران در اولین وهله انسان  را ناراحت می کند. بد نیست این را هم اضافه کنم که در برگشت، در صف چک بار توسط گمرک (که تقریبا می توان گفت فقط در ایران به این شکل هم در ورود و هم در خروج انجام می شود) دو نفر با هم صحبت می کردند، یکی گفت: اینجا هم که تا ما یاد می دهیم، در حال بازسازی است. برو فرودگاه باکو و کابل رو ببین. فرودگاه باکو را در دو سال ساخته اند و چی ساخته اند! حالا نگاه اینجا کن. خجالت اور است. دیگری جوابش را داد: این چه حرفی است می زنی ما اول باید بقیه دنیا را بسازیم بعد نوبت خودمان می شود!!!! زیمباوه و تومور از ما واجب ترند! شوخی تلخی بود که واقعیت هم دارد. ما نمی دانیم کجا و چگونه باید سرمایه های مملکت را هزینه کنیم. چند روز بعد از برگشت در خبرهای خواندم 80 میلیارد تومان صرف همایش ایرانیان خارج از کشور شده تا هزار و خورده ای ایرانی (که البته اکثر آن ها شاید به خرج خودشان بارها به ایران امده اند) این بار به خرج دولت (بخوانید ملت) چند روزی به ایران بیایند و مثلاً با دست آوردهای ایران آشنا شوند. فکر کردم نمی شد این 80 میلیارد را صرف فرودگاه مشهد می کردند تا آبرویی برای ایران باشد. همان عرب کویتی یا آن ترک و یا چند مسافر از کشورهای اروپایی که با ما از این فرودگاه رفتند و یا وارد کشور شدند، چه تصور و برداشتی از ایران و شعارهایی که می دهیم با خود به ارمغان می برند!!!

پی نوشت: 27 مرداد 1389: خبرگزاری ها از قول یک مقام دولتی اعلام کرده اند فقط مبلغ 1/5 میلیارد در همایش ایرانیان خرج شده، هر چند مخالفان این همایش (از جمله روزنامه ی کیهان) هنوز مصرند که در این همایش همان مبلغ 80 میلیارد هزینه شده است.

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرح بلوکی تصادفی شده

کاربرد میانگین هارمونیک یا همساز

کوزه هر چه خالی تر پر هیاهوتر!