فقر فرهنگی

جمعه  19 شهریور 1389
موضوع توسعه و عدالت درکشورمان در چند دهۀ گذشته مطرح بوده. روی این موضوع که چه مدل توسعه ای را برای کشورمان داشته باشیم که در کنار پیشرفت، عدالت را نیز گسترش دهد، اختلاف نظره. عده ای معتقدند توسعه، عدالت و پیشرفت را نمی توان به زور به جامعه تزریق کرد، نیاز به کار فرهنگی داره؛ و عده ای به سیاستی که به سیاست کمیته امدادی معروفه، معتقدند. می گن باید با تزریق پول و سرمایه کشور سطح زندگی مردم را بالا آورد. بدون اینکه قصد ورود به این مباحث را داشته باشم (که البته از تخصص من هم خارجه) دو خاطره به همراه متن بسیار زیبای از دکتر شریعتی در مورد فقر رو ذکر می کنم:
 - دوستی می گفت در فروشگاه لوازم خانگی بوده که فردی با ظاهر نه چندان مرتب را دیده که مشغول ورانداز کردن تلویزیون های ال سی دی است. وقتی قیمت رو از صاحب مغازه می پرسه، وی بعد از دادن قیمت می گه: می تونی پول این جور تلویزیونی رو بدی؟ بندۀ خدا میگه: سهام عدالتم رو دادن، کمی هم از سهمیه نقدی کمیتۀ امدادم پس انداز کردم ...
- یکی از اقوام موسسۀ ای داره که در ارتباط با کار اصلی اش، مجبوره به خانه های افراد تحت پوشش سرکشی کنه، تعریف می کرد این افراد وضع مالی خوبی ندارن و حتی بعضاً حتی برای ان ها کمک هم جمع می کنه. می گفت خانواده هایی هستند که چندین نفر در یک اتاق با هم زندگی می کنند. در سرکشی ها به یکی از این خانواده ها دیده طرف یخچال بزرگی، که به زحمت توی اتاق جامیشده رو خریده، فکر کرده کسی کمک کرده، کاشف به عمل آمده که از سهام عدالت، یخچال رو خریده!! می گفت بهش گفتم تو آشپزخونه و حمام نداری، دستشویی ات، در نداره که با پرده محافظ درست کردی،یخچال دو در بزرگ به  چه دردت می خوره؟!! می گفت از اون روز به بعد دیگه پول به اونها نمیده، خودش کارهایی رو می کنه، چون پول هایی که در اختیار اونا قرار می گیره، یا صرف مواد مخدر میشه و یا خرید وسایل لوکس در خانه هایی که نیازها اولیه تامین نیست ...
هر دوی این مثال ها نشون می ده تا عقل معاش رو به این خانواده ها ندیم،با دادن پول چیزی حل نمیشه. بگذریم، دکتر شریعتی هم از دیدگاه خودش فقر اصلی رو در نداری نمی دونه:
فقر همه جا سر مي كشد ....... فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ...... فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست ....... فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتاب هاي فروش نرفتۀ يك كتابفروشي مي نشيند ...... فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ...... فقر ، كتيبۀ سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند ..... فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته مي شود ..... فقر ، همه جا سر مي كشد ........

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..

فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرح بلوکی تصادفی شده

کوزه هر چه خالی تر پر هیاهوتر!

کاربرد میانگین هارمونیک یا همساز