کاش در پهنه ی این فتنه که نامش عمر است
20 فروردین 1390
یکی از همکاران دانشگاهی در پاسخ به فیلتر شدن گذر عمر شعری از ارفع کرمانی را برای ام فرستاده که خواندنی است:
یکی از همکاران دانشگاهی در پاسخ به فیلتر شدن گذر عمر شعری از ارفع کرمانی را برای ام فرستاده که خواندنی است:
کاش در رهگذر آینه ها سنگ نبود و رگ عاطفه ها بستر نیرنگ نبود
کاش بین دل ما و تو نفس گم میشد پای این فاصله سائیده به فرسنگ نبود
کاش آویز ترازوی عدالت روزی پاره می گشت و به میخ ستم آونگ نبود
کاش در حنجره ها جرات فریادی بود حلق فریاد گر داد چنین تنگ نبود
کاش در ذائقه ذهن شماتتکاران زخم تهمت به گلوگاه شرف ننگ نبود
کاش در پهنه ی این فتنه که نامش عمر است گذر عمر!! دست کم دور و بر عشق دگر رنگ نبود
کاش در لحظه اشراق و چراغانی دل سینه یعنی افق عشق پر از زنگ نبود
کاش این بغض ترک خورده من یعنی اشک در سراشیب رهایی قدمش لنگ نبود
کاش اندازه یک دست کشیدن ارفع شانه زخمی ما سنگر هر سنگ نبود
کاش بین دل ما و تو نفس گم میشد پای این فاصله سائیده به فرسنگ نبود
کاش آویز ترازوی عدالت روزی پاره می گشت و به میخ ستم آونگ نبود
کاش در حنجره ها جرات فریادی بود حلق فریاد گر داد چنین تنگ نبود
کاش در ذائقه ذهن شماتتکاران زخم تهمت به گلوگاه شرف ننگ نبود
کاش در پهنه ی این فتنه که نامش عمر است گذر عمر!! دست کم دور و بر عشق دگر رنگ نبود
کاش در لحظه اشراق و چراغانی دل سینه یعنی افق عشق پر از زنگ نبود
کاش این بغض ترک خورده من یعنی اشک در سراشیب رهایی قدمش لنگ نبود
کاش اندازه یک دست کشیدن ارفع شانه زخمی ما سنگر هر سنگ نبود